پسر نوجوان کانادایی به نام مکس که دوازده سال دارد بعد از اینکه پدرش با مشکلات مالی مواجه می شود مجبور می شود سمساری خود را که در گاراژ خانه شان اداره می کند تعطیل کند و به یک شهر کوچک روستایی نقل مکان کند. هنگامی که مکس یک دنیای کشاورزی در مقیاس کوچک را کشف می کند ، کارآفرین نوجوان ما با پسر عموی خود چارلز، همراه با یک بلاگر محلی با نام آلیس که در ادامه داستان با روش های مدرن و جذاب تبلیغات و استفاده بهینه از فضای مجازی کمک شایانی به فروش میکند تصمیم میگیرند تا یک تجارت پرورش تخم مرغ را در انبار قدیمی چارلز راه اندازی کنند. با حساب و کتابی که انجام میدهند متوجه میشوند که باید دستکم 300 مرغ تخم گذار محلی خریداری کنند تا کسب و کارشان رونق بگیرد. بعد از نوشتن طرح اقتصادیشان به بانک و بنگاه های سرمایه گذاری برای گرفتن وام میروند که متاسفانه آنها را جدی نمیگیرند. مکس با راهنمایی عمویش اقدام به تقسیم سهام شرکت نوپای خود میکند و از مردم دعوت میکند که با خرید 100 سهم در این امر مشارکت نمایند. ابتدا وارد یک خانه سالمندان می شود که تنها یک سهامدار پیدا می شود و سپس وارد رستوران محلی که افراد روستا به دلایل مختلف کار و پیشه خود را از دست داده اند شده و با بیان ساده و دلنشین و متقاعدکننده موفق می شوند بخش عمده ای از سرمایه لازم را کسب کنند و یک پیرمرد قصاب بیکار اما مشتاق به همکاری را همراه خود کنند و از کامیونت پیرمرد برای حمل تخم مرغ ها استفاده نمایند .
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها