نوجوانی به نام علی اکبر پدر مرحومش تعزیه خوان نقش امام حسین ع بوده است که در حادثه ای چندین سال پیش مرحوم میشود و مادرش برای بزرگ کردن او به خانه های مردم میرود و کار میکند. او دوست دارد که نقش علی اکبر بخواند ولی به خاطر اینکه سن او کم است به او پیشنهاد قاسم خوانی میدهند .
شمر تعزیه ، محمود آهنگر است که مردی خوش اخلاق است و با توجه به این موضوع که مردم نسبت به او و خانواده اش ممکن است احساساتی شده و دست به کارهایی بزنند شمرخوانی را انجام میدهد و همسر و فرزندش در زایشگاه از بین میروند و چندین سال است که بی همسر است و علاقه ای به مادر علی اکبر دارد .
علی اکبر با هدایت مادربزرگ و دیگر بزرگان روستا متوجه میشود که بهتر است مانع ازدواج مادرش با محمود آهنگر نشود ولی او به خاطر این قضیه ناراحت است و چون اسب آنها را که ذوالجناح تعزیه بوده مادرش فروخته به سراغ ان میرود.
مغازه دار به دروغ به او گفته است محمود آهنگر آن اسب را به سرم سازی فروخته است تا بکشند و او به سرم سازی میرود و فرار میکند. محمود و مادرش به همراه خواهر محمود به سراغ او میروند و محمود به او نشان میدهد که اسبش را به یک پیرمرد عکاس در کنار آبشار داده تا هم با آن اسب کاسبی کند و هم نوه معلولش را با آن اسب برساند.
و در آخر علی اکبر به قاسم خوانی رضایت میدهد و متوجه میشود که شمر واقعی کیست ؟ و محمود آهنگر هم یک اسب برای تعزیه میخرد و نذر میکند و بزرگ کردنش را به علی اکبر میسپارد .
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها