دختر ریکشا سوار ، داستان دختری نوجوان به نام نعیما است که استعداد فوق العاده ای در نقاشی دارد. پدر این دختر یک ریکشاسوار است و با ریکشا که وسیله ای شبیه دوچرخه است مسافر جابجا میکند.پدر ناگهان بیمار میشود و صاحب ریکشا به دلیل عدم توانایی او در استفاده از ریکشا آن را پس میگرد. پدر نعیما از او میخواهد که در راه استعداد خود یعنی نقاشی گام بردارد ولی نعیما تصمیم میگرد به داکا پایتخت بنگلادش برود تا بتواند انجا کاری پیدا کند و کمک خرج خانه شود تا برای پدر دارو بخرند و دوره درمان او را تکمیل کنند. ابتدا به مستخدمی یک خانه میرود ولی احساس خفگی میکند و از آنجا فرار میکند و در راه فرار با جمعی از معترضان همراه میشود و پلیس که به آنها حمله میکند با کمک دیگر نوجوانان فرار میکند .او به یک گاراژ ریکشاسواری میرود و درخواست کار میکند ولی صاحب گاراژ به دلیل دختر بودن از این کار امتناع میکند. نعیما شکل خود را به پسری تغییر میدهد وتبدیل به نعیم میشود و در ریکشاسواری کار میگیرد و به دلیل نقاشی زیبایی که روی ریکشای خود انجام داده درآمد خوبی کسب میکند ولی طی یک حادثه صاحب گاراژ متوجه میشود که او دختر است و او را اخراج میکند. نعیما در گاراژ دیگری توسط خانمی برای نقاشی کردن ریکشاها استخدام میشود و به دختر بودن خود برمیگردد. او پول خوبی به دست می آورد و خوشحال پول های جمع شده خود را به پسر خاله اش میدهد ولی او خبر فوت پدر را میدهد . در پایان داستان نعیما یک گالری نقاشی میزند و از راه نقاشی درآمد به دست می آورد همان راهی که پدرش ابتدا توصیه کرده بود.
ارسال دیدگاه
ارسال
جهت مشاهده دیدگاه های کاربران کلیک نمایید
دیدگاه ها