تعداد بازدید: 0
تاریخ خبر: دو شنبه 3 مهر 1396

«آن بیست‌وسه نفر»، دورهمی کتابخوانی

رهبر معظم انقلاب

من مشتاقم که جوان‌های ما قصۀ جنگ تحمیلی هشت‌ساله را بدانند که چه بود. این را بارها گفته‌ایم؛ افراد هم گفته‌اند و تشریح کرده‌اند؛ اما یک نگاه کلان به این هشت سال، بااطلاع از جزئیاتی که وجود داشته است، خیلی برای برنامه‌ریزی آیندۀ جوان در روزگار ما مهم است. ۱۳۸۷/۰۸/۰۸

خرمشهر آزاد شد.

این جمله در اولین نگاه ما را به یاد نطق مجری خوشحال شبکۀ یک می‌اندازد که با شعف درحالی‌که بغض گلویش را گرفته و از خوشحالی سر از پا نمی‌شناسد، خبر پیروزی رزمندگان اسلام را می‌خواند؛ اما این تمام خبر نیست. داستان پیروزی خرمشهر پیچیده‌تر از این ‌یک جمله بود.

کتاب «آن بیست‌وسه نفر» نوشتۀ «احمد یوسف‌زاده» ماجرای 8 ماه از اسارت 9 سالۀ نوجوان‌های پانزده ‌تا هفده سال را روایت می‌کند؛ مهم‌ترین نقطۀ داستانی این کتاب روایت نویسنده از دیدار نوجوان‌ها با «صدام» رئیس‌جمهور تجاوزگر عراق بوده. صدام که در میدان کارزار علی‌رغم همۀ حمایت‌ها شکست بدی خورده با دیدن فیلم این 23 نوجوان تلاش می‌کند این‌طور وانمود کند که جمهوری اسلامی کودکان را به‌زور به میدان جنگ می‌آورد. به همین منظور دیداری را با آنان تدارک می‌بیند:

«با تندی از ما خواستند بلند شویم و بایستیم. ایستادیم، بی‌آنکه بدانیم برای چه می‌ایستیم. از پشت سر صدای پا کوبیدن نظامیان بلند شد و عکاس‌ها به سمت صداها هجوم بردند. از فاصله‌ی دور دیدیم مردی با لباس نظامی، دست دخترکی سفیدپوش را گرفته و دارد به سمت ما می‌آید... مرد به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. حالا او را کاملاً می‌دیدیم که لبخند می‌زد و به سمت صندلی شاهانه می‌رفت. او صدام حسین بود؛ رئیس‌جمهور عراق. دنیا انگار روی سرمان خراب شد. ما در قصر صدام بودیم. مردی که شهرهایمان را موشک‌باران و به خاکمان تجاوز کرده بود. او جوانان وطنمان را کشته بود و در آن لحظه چشم در چشم ما در فاصله‌ی چند متری‌مان داشت لبخند می‌زد و ما هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم؛ جز اینکه مثل همیشه گره در ابروان بیندازیم که یعنی ما از حضور در کاخ رئیس‌جمهور عراق شادمان نیستیم.»

«مرتضی سرهنگی» این واقعه را جزو ده واقعۀ مهم دوران دفاع مقدس قلمداد ‌کرده است.

در حقیقت این کتاب سندی است از زندگی ۲۳ رزمنده که سال‌های شیرین نوجوانی‌شان را در اسارتگاه‌های عراق گذراندند. نگاه به جنگ از قاب نوجوانی ۱۷ ساله، روایتی جدید از جنگ عراق با ایران است که بیش از هر چیزی تلخی و بی‌رحمی‌اش را تلنگر می‌زند.

این کتاب در 4 فصل اصلی بوده که در هر فصل یکی از رویدادهای سال 1361 در دوران اسارت را روایت می‌کند. کتاب آن بیست سه نفر در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.

مقام معظم رهبری در تقریظ خود بر این کتاب نوشته‌اند: در روزهای پایانی ۹۳ و آغازین ۹۴ با شیرینی این نوشته‌ شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرین‌کام شدم و لحظه‌ها را با این مردان کم‌سال و پر همت گذراندم. به این نویسنده‌ خوش‌ذوق و به آن بیست‌وسه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همه‌ این زیبایی‌ها، پرداخته‌ سرپنجه‌ معجزه‌گر اوست درود می‌فرستم و جبهه‌ سپاس بر خاک می‌سایم. یک‌بار دیگر کرمان را از دریچه‌ این کتاب، آن‌چنان که از دیرباز دیده و شناخته‌ام، دیدم و منشور هفت‌رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم. (۵/۱/13۹۴)

گزیده‌ای از کتاب:

«دلم می‌خواست حاج قاسم می‌فهمید من فقط کمی قدم کوتاه است؛ وگرنه شانزده سال کم سنی نیست! دلم می‌خواست جرئت داشتم بایستم جلویش و بگویم: «آقای محترم شما اصلاً می‌دونید من دو ماه جبهه دارم؟ می‌دونید من به فاصله‌ صدارسی از عراقیا نگهبانی داده‌ام و حتی بغل‌دستی‌ام توی جبهه‌ ترکش خورده؟» اما جرئت نداشتم.

حاج قاسم لباسی به تن داشت که من آن را دوست داشتم. اصلاً قیافه‌اش مهربان بود. برخلاف همه‌ فرماندهان نظامی، او با تواضع نگاه می‌کرد و با مهربانی تحکم! در عین حال، به اعتراض اخراجی‌ها توجهی نمی‌کرد.

حاج قاسم نزدیک من رسیده بود و من نزدیک پرتگاهی انگار. با خودم فکر می‌کردم کاش ریش داشتم. به کنار دستی‌ام که هم‌ریش داشت و هم سیبیل، غبطه می‌خوردم. لعنت بر نوجوانی! که یقه‌ مرا در آن هیری‌بیری گرفته بود. هیچ مویی روی صورتم نبود. از خط سبزی هم که در پشت لب‌هایم دمیده بود، در آن بگیروببند، کاری ساخته نبود. باید صورت لعنتی‌ام را به سمتی دیگر می‌چرخاندم که حاج قاسم نبیندش؛ اما قدّم چه؟ یک سر و گردن از دیگران پایین‌تر بودم؛ درست مثل دندانه‌ شکسته‌ شانه‌ای میان صفی از دندانه‌های سالم. باید برای آن دندانه شکسته فکری می‌کردم.»

آشنایی با نویسنده:

احمد یوسف‎زاده در ششم مردادماه ۱۳۴۴ در استان کرمان متولد شد. یوسف‎زاده تحصیلات کارشناسی خود را در رشته ادبیات انگلیسی به پایان رساند و درجه کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق کسب کرده است. او هم‌اکنون مدیرکل امور فرهنگی شهید باهنر کرمان است.

کتاب‌های دیگر او با نام‌های «لبخند در قفس» و «رنج شیرین» به چاپ رسیده‎‌اند.

دسته بندی :

آیا مایل به نظردهی می باشید؟

مانده : (1000) حرف